همونطور که گفتیم کلاس سلفژ قراره به ما مهارتهای مختلفی رو بده و ما در کلاس سعی میکنیم این مهارتها رو بطور جداگونه به موازات هم یادبگیریم.
نتخوانی – پارلاتی: در این بخش، موقع دیدخوانی فقط اسم نتها رو میگیم؛ بدون رعایت زیروبمیشون.
وزنخوانی (ریتم): تمرکز این بخش روی رعایت صحیح ارزشهای زمانیه. یعنی فیگورهای ریتمیک مختلفی رو که نوشته شدهن، در ابتدا بدون در نظر گرفتن اسم نت و زیروبمی اون نت، و فقط با دقت به ارزش زمانی و زمان اجرا شدنش، میخونیم.
کانتاتی: این بخش روی اجرای صحیح زیروبمی نتها تمرکز میکنه؛ سابقاً، دو روش برای یادگرفتن این مهارت وجود داشت:
روش اول: فاصله. یعنی زیروبمی هر نت رو با توجه به نسبتی که با زیروبمی نت قبلی اجرا شده داره پیدا میکنیم.
روش دوم: جاذبه. در این روش، ما زیروبمی هر نت رو باتوجه به نسبتی که با «نت اصلی تنالیته» (تُنیک) داره پیدا میکنم.
البته روش دیگری برای اجرای صحیح زیروبمی نتها وجود داره؛ روشی که تاحدودی ترکیبی از روشهای فاصله و جاذبهست و کمک میکنه با توجه به فضای هارمونیکی که ملودی داره، زیروبمی نتها رو پیدا کنیم. کتابهایی مثل A New Approah to Sight Singing خیلی خوب بر این اساس پیش رفتهن. شنوایی: همه کسانی که اندامهای مربوط به شنواییشون سالمه، میتونن صدا رو بشنون؛ اما نکته اینجاست که چقدر میتونیم این صداها رو دقیق تحلیل کنیم؟ همونطور که یک نقاش، جزئیات منظره روبروش رو با بیشترین دقت میبینه و ویژگیهای مختلف زوایای مختلف، نور و رنگهای مختلف رو خیلی خوب میتونه از تحلیل کنه، یک موزیسین هم برای اینکه بتونه در فرآیند نوازندگی یا خوانندگی یا آهنگسازی به جزئیات بیشتری بپردازه و اثر غنیتری ارائه کنه، در وهله اول نیاز داره که خیلی خوب «بشنوه».